معنی غربال و سرند

حل جدول

غربال و سرند

الک


سرند

غربال

غربال درشت


غربال

آردبیز، خاک بیز، سرند، غربیل

فرهنگ عمید

سرند

نوعی غربال سیمی که برای بیختن خاک و شن به کار می‌رود،
* سرند کردن: (مصدر متعدی) بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند،

لغت نامه دهخدا

سرند

سرند. [س َ رَ] (اِ) غربال که بدان جو و امثال آن بیزند. غربال سیمی درشت چشمه برای بیختن خاک و غله. (یادداشت مؤلف). نوعی از غربیل که چشمه های آن گشاده بود و بیشتر با وی خاک بیزند. (ناظم الاطباء).

سرند. [س َ رَ] (اِخ) نام پسر پادشاه کابل بود که در دست تورگ کشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا):
که ناگه جهان بگذرد بر سرند
کشد نیز هرچ از بزرگان سرند.
اسدی.
بد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش به پولاد بد چون پرند.
اسدی (از آنندراج).

سرند. [س َ رَ] (اِخ) دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 694 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ سرند. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

سرند. [س ِ رَ] (اِخ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ مصعبی شهرستان فردوس.دارای 502 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زعفران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


غربال

غربال. [غ ِ /غ َ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است، از روده بافته می شود و یا از مفتول. (فرهنگ نظام). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (از قاموس مقدس). پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، غرابیل. (اقرب الموارد). ج، غربالون. (دزی). معرب گربال با لفظ شکستن مستعمل. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی):
ما که از آه ندامت خرمن خود سوختیم
نیست صائب هیچ غم گر بشکند غربال ما.
مبدل گربال و به کسر اول معرب آن است. (آنندراج). و بعضی گویند مبدل گربال است و معرب نیست. (غیاث اللغات).مرادف گربال و بالکسر معرب آن، چه در کلام عرب فعلال بالفتح در غیر مضاعف نادر است. (فرهنگ رشیدی). این کلمه با کلمه ٔ لاتینی کریبلوم و کریب روم همریشه است و در زبان فرانسوی به صورت کریبل درآمده و در فارسی گربال و غربال گفته شده است و غِربال عربی معرب همین کلمه است. غربل. (آنندراج). غربیل. (مقدمه الارب). غلبیر. (در لهجه ٔ خراسانیان). غلبیز (مصحف غلبیر لغتی در غربال و غربیل). (برهان قاطع). قلبر (ترکی آذری). خَربه. (منتهی الارب). مِشوَل (غربال کوچک، به گفته ٔ صراح و بعضی نسخ قاموس). در مترادفات غربال، منخل نیز آمده ولی کلمه ٔ اخیر به معنی الک است که خراسانیان آن را ماشو (ماشوب: برهان قاطع) گویند. آردبیز. (برهان قاطع ذیل ماشوب). گرمه بیز. گرمه ویز. نرم بیز. (غربال سوراخ تنگ). (برهان قاطع). تنگ بیز. سِتَخسَه. (برهان قاطع). هلهال. (برهان قاطع ذیل ستخسه). چچ (غربال غله پاک کن). (برهان قاطع). غریزان. غریزن. غرویزن. پریز. پریزن. پرویز. پروزن (هر دو مخفف پرویزن). بریزن. ماشیوه. ماشوب. ماشوه.پتگیر. سرند. تبوراک. (برهان قاطع). مترادفات مذکوردر برهان قاطع به معنی نوعی غربال (الک) یا غربال مطلق آمده است. رجوع به حاشیه ٔ 4 همین صفحه شود:
زن پیر گفتار ایشان شنید
یکی کهنه غربال پیش آورید.
فردوسی.
قهرت چنان بکوفت مخالف را
در هر طریق و هر سخن و هر فن
کامروزگرچه بر سر غربال است
صدره توانش بیخت به پرویزن.
ظهیر فاریابی.
چون غربال جمله ٔ جسم چشم شده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
چون بروبی خاک را جمع آوری
گوئیم غربال خواهم ای حری.
گفت رو خواجه مرا غربال نیست
گفت میزان ده برین تسخر مایست.
مولوی.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان و آب در غربال.
سعدی (قصاید).
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال.
سعدی.
وجود پنبه به مخفی چو باد درقفس است
ولی به کاسر وخفری چو آب در غربال.
نظام قاری (دیوان البسه ص 127).
گندمت را پاک کردی پای در غربال زن.
صائب.
- آب به غربال پیمودن، کاری عبث کردن:
بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد
دیوانه مباش آب مپیمای به غربال.
ناصرخسرو.
رجوع به آب و غربال بیختن شود. (منتهی الارب) (آنندراج).
و ترکیب های دیگر:
- غربال آبگون. غربال باقی. غربال بستن. غربال بند. غربال بندی. غربال بیختن. غربال درکردن. غربال زدن. غربال کردن. غربالگری. غربالی. رجوع به همین ترکیب ها شود.
- امثال:
آردم را بیختم و غربالم را آویختم. (فرهنگ نظام).
پرچشمی غربال از پردلی آسیاست. (فرهنگ نظام).
|| (ص) مجازاً مرد سخن چین. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که راز نتواند نگاه داشتن. ج، غرابیل. (اقرب الموارد).

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرند

خاک‌بیز، غربال، غربیل،
(متضاد) الک

گویش مازندرانی

سرند

غربال

فرهنگ معین

سرند

غربالی سیمی دارای سوراخ های نسبتاً بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را می بیزند. [خوانش: (سَ رَ) (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

سرند کردن

(مصدر) غربال کردن (غلات خاک و شن زغال ء غیره) به وسیله سرند.

واژه پیشنهادی

غربال

آردبیز-سرند

معادل ابجد

غربال و سرند

1553

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری